برایام این سؤال مطرح شده است
که آیا من تابع ذهنم هستم
یا ذهنم تابع من؟
و آیا اصلاً بین من و ذهن من دوگانگی وجود دارد؟
به دنبال پاسخ به این سؤال خیلی نگشتهام
اما طی بررسیهایی که داشتهام
فکر میکنم
هنوز کسی پاسخی قطعی و مستدل به آن نداده است.
هر کسی از ظن خود
دیدگاه خود
یا تخصص خود پاسخی داده است.
مثلاً فلاسفه جسم و روح و نفس و و مراتب آنها را تفکیک میکنند
عرفا با اصطلاحات خود کمیابعاد متعالی مراتب انسان را معرفی میکنند
روانشناسان و روانپزشکان و متخصصان مغز و اعصاب هر کدام بنا بر مشرب و مکتب خود پاسخی میدهند
و دینمداران نیز بر اساس منابع و متون خود پاسخهایی دارند.
جمعبندی این پاسخها و رسیدن به جوابی واحد بسیار سخت
و در حقیقت نشدنی است.
اما چرا این پرسش برای من پررنگ شده است؟
گاهی پیش میآید که نیاز دارم هنگام انجام کاری بر خود مسلط باشم.
مثلاً میخواهم با کسی که حقام را خورده است
خیلی جدی صحبت کنم
و حقام را از او مطالبه کنم.
وقتی میخواهم صحبت کنم نیاز دارم با صلابت و محکم باشم
و با طرز حرف زدن خود او را تحت تأثر قرار دهم
تا قانع یا مجبورش کنم
کوتاه بیاید و حق مرا به من باز گرداند.
اما در همان لحظه احوالم دگرگون میشود.
دست و پایم میلرزد
و زبانم میگیرد.
به تته پته میافتم
و دچار ضعف در طلب خواستهی خود میشوم.
یعنی من میخواهم جور خاصی رفتار کنم
اما ذهنم مرا جور دیگری پیش میبرد.
چرا باید بین خواستهی من و عملکرد ذهن من تفاوت باشد؟
من میخواهم آدم متمرکزی باشم
اما ذهنم پراکنده است و نمیتوانم آن را از آشفتگی برهانم.
من میخواهم پرکار و پرتلاش باشم
اما ذهنم مرا به تنبلی سوق میدهد.
مگر بین منافع من و ذهنم تفاوت وجود دارد؟
مگر ذهنم همان من نیست؟
چرا تابع خواستههای من نیست
و چرا آن گونه که من میخواهم عمل نمیکند؟
به نظرم ما دوگانگی و چندگانگی در وجود خود داریم.
نمیدانم میتوان این دو یا چندگانگی را رفع کرد یا نه.
اما میدانم با تلاش میتوان از فاصلهی بین آنها کم کرد
و آنها را هر چه بیشتر به هم نزدیکتر کرد.
تقویت اراده نتیجهی چنین چیزی است
که خوب معلوم است چقدر نتایج مثبتی برای فرد دارد.
امیدوارم بتوانم دانش بیشتری در این زمینه پیدا کنم.
چیزهایی که دیگر نیست3- ماشین تحریر